قوله تعالى: ما کان لبشر الآیة... مقاتل گفت: «بشر» اینجا عیسى (ع) است و «کتاب» انجیل، و آیت در شأن ترسایان نجران آمد، که در عیسى دعوى باطل کردند و غلو نمودند. میگوید: روا نبود و سزا نباشد و هرگز خود نبود عیسى را که خداى او را پیغامبرى و کتاب انجیل دهد پس آن گه بمردم گوید: مرا بندگان باشید! و مرا بخدایى گیرید فرود از خداى. ابن عباس و عطا گفتند: بشر اینجا محمد (ص) و کتاب قرآن. و سبب نزول آن بود که بو رافع جهود و رئیس ترسایان نجران گفتند: یا محمد (ص) تو میخواهى که ما ترا بنده باشیم و ترا بخدایى گیریم! رسول الله گفت: معاذ الله که من این گویم یا فرمایم، «ما بذلک بعثنى و بذلک امرنى»


خداى که مرا به پیغامبرى فرستاد نه باین فرستاد که شما مى‏گویید و نه باین فرمود. رب العالمین بر وفق قول او این آیت فرستاد. حسن گفت: مردى از مصطفى (ص) در خواست که تا ترا سجود کنم، فضل از این سلام که بر یکدیگر میکنیم. رسول او را از آن نهى کرد، و آیت در شأن وى آمد.


ثم یقول للناس اگر برفع خوانى بر استیناف است، و اگر بنصب خوانى بر عطف، اى لا یجتمع له الأمران: ایتاء النبوة و قوله: کونوا عبادا لی منْ دون الله.


میگوید: هرگز نبود بشرى را که پیغامبرى و علم و حکمت دهند آن گه این سخن گوید: کونوا عبادا لی منْ دون الله. آن گه بیان کرد که پیغامبر چه میگوید: و لکنْ کونوا ربانیین اى و لکن یقول کونوا ربانیین پیغامبر بامت خویش این گوید: که راستان و استواران و نیک خواهان باشید و بمهربانى در آموزندگان بید. اصل ربانى در معنى آنست که: کسى بعلم خلق خداى را مى‏پروراند، ابتدا بکمینه علم آن درآموزد، پس آن گه مهینه علم و طاقت هر متعلم مى‏نگرد، و فهم هر طالب میکوشد، و ترتیب هر چه مى‏درآموزد نگاه میدارد. قال الزجاج هو منسوب الى الرب، فزید فیه الالف و النون للمبالغة فى النسبة. و قیل هو منسوب الى الربان و هو فعلان من رب یرب. و معناه المتخصص بالعلم الذى یربه باستفادته و افادته. آن روز که ابن عباس را در طائف بخاک.


کردند، ابن الحنفیه محمد بن على بن ابى طالب گفت: «مات الیوم ربانى هذه الامة».


قومى گفتند: ربانى عالمى بود خدایى. و گفته‏اند «ربانى» کسى بود که در وى هم فقه بود هم حکمت و هم ولایت، و آن گه خلق را دین خداى درمى‏آموزد و ایشان را بر آن میدارد.


بما کنْتمْ تعلمون الْکتاب حجازى و بصرى بتخفیف خوانند، و این اختیار بو عبیده است و باقى قراء بتثقیل خوانند، و این اختیار بو حاتم است. اگر بتخفیف خوانى اشارت بفضیلت متعلمانست، و اگر بتثقیل خوانى تفضیل و نواخت معلمانست.


و بما کنْتمْ تدْرسون اى تقرون، کما قال الله: و درسوا ما فیه.


روى عن ابن عباس قال: قال رسول الله (ص): «ما من مومن ذکر او أنثى، حر أو مملوک الا و لله علیه حق واجب ان یتعلم من القرآن و یتفقه فیه»


ثم قرأ هذه الآیة: و لکنْ کونوا ربانیین بما کنْتمْ تعلمون الْکتاب و بما کنْتمْ تدْرسون. درین آیت هم تنبیه متعلمانست و هم تنبیه معلمان، متعلمان را میگوید: کونوا حکماء عاملین بما علمتم، فان الحکیم فى الحقیقة من عمل بما علم، و کان محکما لعمله احکامه لعلمه. حکیم نه آنست که در علم بکوشد و روایت و درایت آن بجاى آرد و بس. حکیم اوست که علم را بعمل زیور برکند، و کردار فرا گفتار پیوندد. جماعتى از یاران رسول خدا (ص) در مسجد قبا فراهم شدند، و مذاکره‏اى میکردند. مصطفى (ص) بر ایشان درشد گفت: «تعلموا ما شئتم آن تعلموا، فلن یأجرکم الله حتى تعملوا»


چندان که خواهید علم بیاموزید و برخوانید، اما تا عمل فرا علم نه پیوندید و بر آنچه دانید کار نکنید هرگز بثواب آن جهانى و نواخت الهى نرسید. و عن ابى الدرداء (رض): ویل لمن لا یعلم مرة، و ویل لمن یعلم و لا یعمل سبع مرات. و کان یحیى بن معاذ یقول: یا اصحاب العلم قصورکم قیصریة و بیوتکم کسرویة و ابوابکم طاهریة و مراکبکم قارونیة و مذاهبکم شیطانیة. فاین المحمدیة؟


اما تنبیه معلمان از روى اشارت آنست که: چون دیگران را راه سعادت مینمائید، و بر علم و عمل میخوانید، نگرید تا خود را فراموش نکنید: أ تأْمرون الناس بالْبر و تنْسوْن أنْفسکمْ. حاتم اصم میگوید: لیس فى القیامة اشد حسرة من رجل علم الناس علما، فعملوا به، و لم یعمل هو به، ففازوا بسببه و هلک. و فى معناه انشد:


یا واعظ الناس قد اصبحت متهما


اذ عبت منهم امورا انت تأتیها

و قال تعالى لعیسى علیه السلام: «یا ابن مریم عظ نفسک فان اتعظت فعظ الناس و الا فاستحى منى.


قوله: و لا یأْمرکمْ... الآیة شامى و حمزه و عاصم و یعقوب بنصب خوانند معطوف بر أنْ یوْتیه الله و معنى آنست که: و لا ان یأمرکم ان تتخذوا الملائکة. و ایشان که برفع خوانند میگویند: این از آیت اول منقطع است بر سبیل استیناف و ابتدا. گفت: و لا یأْمرکمْ یعنى و لا یأمرکم الله. و قیل: لا یأمرکم محمد (ص). میگوید: خداى عز و جل شما را نفرماید که فریشتگان را و پیغامبران را بخدایى گیرید. فریشتگان را در میان آورد در قصه، از بهر آنکه جهودان عزیر را پسر گفتند، ترسایان عیسى (ع) را پسر گفتند، و عرب فریشتگان را دختران گفتند.


أ یأْمرکمْ بالْکفْر؟ استفهام است بمعنى انکار، اى لا یفعل ذلک بعد اسلامکم، اى لا یأمر بعبادة الملائکة و النبیین بعد أن کنتم على دین ابراهیم و تبعتم محمدا فیما (ص) دعاکم الیه.


قوله: و إذْ أخذ الله میثاق النبیین الایة... این میثاق و عهد نه بر پیغامبران تنها گرفتند، که هم در پیغامبران و هم در امت ایشان گرفتند. اما پیغامبران سران بودند و مهتران، و امت تبع ایشان بودند. پس پیغامبران بذکر مخصوص‏اند که اصل ایشانند، و خطاب با اصل کنند، و مراد هم اصل باشد و هم تبع. چنان که رب العالمین گفت: یا أیها النبی إذا طلقْتم النساء. و کیفیت این عهد گرفتن و پیمان ستدن آنست که الله تعالى با پیغامبران گفت و ایشان را فرمود که: یکدگر را تصدیق کنید و نصرت دهید. پیشینه را گفت که پسینه را مبشر باش و پسینه را گفت که پیشینه را مصدق باش، و آن گه همه را گفت و از همه پیمان ستد که شما و امتان شما به محمد (ص) ایمان آرید که خاتم النبیین و رسول رب العالمین است، و گزیده جهانیان است.


قال على بن ابى طالب (ع): لم یبعث الله نبیا آدم و من بعده الا اخذ علیه العهد فى محمد و امره، و أخذ العهد على قومه لیومنن، و لئن بعث و هم احیاء لینصرنه.


لما آتیْتکمْ این لام در «لما» لام تأکید است، و جواب آن بلام قسم باز دهند، چنان که گفت: و لئنْ شئْنا لنذْهبن. این هم چنانست: «لما آتیتکم لتومنن» و معنى «ما» اى شى‏ء است، یعنى اى شى‏ء اتیتکم لتومنن. میگوید: هر چه شما را دهند از کتاب و حکمت، بآن بگروید و تصدیق کنید. حمزه خواند بکسر لام: لما اتیتکم، یعنى لاجل ما اتیتکم. و بتشدید میم قراءة شاذ است، یعنى مهما اتیتکم، و حین آتیتکم. قراءة نافع لما اتیناکم است بر سبیل تعظیم، گفت: دهیم شما را از کتاب و حکمت.


ثم جاءکمْ رسول محمد (ص) را میگوید. مصدق لما معکمْ لتوْمنن به و لتنْصرنه این لام جزاست، جالب این لام آن لام که در لما آتیْتکمْ.


قال أ أقْررْتمْ و أخذْتمْ على‏ ذلکمْ إصْری اى قبلتم عهدى. خداى گفت یک یک پیغامبران را: اقرار دادید و عهد من پذیرفتید چنان که بوفاء آن باز آئید؟


پیغمبران همه جواب دادند که اقرار دادیم. خداى گفت: فاشْهدوا گفته‏اند که: شهادت را دو طرف است: یکى تحمل و یکى اقامت. در وقت تحمل علم است، و در وقت اقامت اخبار. پس اینجا تحمل است یعنى فاعلموا، و هو تفسیر ابن عباس. سعید بن مسیب گفت: خداى با فریشتگان گفت: فأشْهدوا علیْهمْ گواه باشید شما که فریشتگانید بر پیغامبران و اتباع ایشان، باین اقرار که دادند.


آن گه گفت: و أنا معکمْ من الشاهدین خود را جل جلاله شاهد گفت، و معنى شاهد حاضر است، یعنى که بعلم حاضر است با همه کس، و رویت وى و قدرت وى بر همه روان: لا یخفى علیه خافیة. و گفته‏اند که: شاهد در وصف او جل جلاله آنست که دلائل پیدا کند و حجتها روشن بنماید، و میان خلق کار برگزارد، و گواه را بآن شاهد گویند که بشهادت وى حکم مشهود علیه روشن شود.


قوله تعالى: فمنْ تولى بعْد ذلک... الآیة اى بعد اخذ المیثاق و ظهور آیات النبی (ص) فأولئک هم الْفاسقون اصل فسق از طاعت و فرمان الله بیرون آمدن است، و فسق را کمینه و مهینه است. کمینه آنست که: در راه دین گناهى صغیره کند.


چنانک گفت: و إنْ تفْعلوا فإنه فسوق بکمْ. و مهینه آنست که کفر و شرک آرد چنان که گفت: أ فمنْ کان موْمنا کمنْ کان فاسقا. جاى دیگر گفت: و أما الذین فسقوا فمأْواهم النار، و اینجا گفت: فأولئک هم الْفاسقون کافرانند، که هر که از عهد و پیمان خدا بیرون آید، و به محمد (ص) ایمان نیارد کافر بود لا محالة.


قوله تعالى: أ فغیْر دین الله یبْغون... الآیة بیا قراءة بصرى و حفص است، باقى بتا خوانند. اگر بتا خوانى خطاب با انبیاء است و با جهودان، و اگر بیا خوانى خطاب با جهودان است. میگوید: این جهودان بجز دین خداى دینى میجویند، و دین خدا آن دین اسلام است که الله بپسندید و بندگان را بآن خواند: و رضیت لکم الْإسْلام دینا و إن الدین عنْد الله الْإسْلام هر دو اشارت بآنست، و دین پاک و کیش درست پسندیده بنزدیک الله آنست.


و له أسْلم منْ فی السماوات و الْأرْض طوْعا و کرْها اسلام اینجا گفته‏اند که استسلام است و اعتقاد دل، و اقرار زبان، و التزام احکام. و اقوال مفسران درین آیت مختلف است: اول آنست که روایت کرده‏اند از


مصطفى (ص) قال: الملائکة اطاعوه فى السماء، و الانصار و عبد القیس فى الارض.


و روى انه قال: لا تسبوا اصحابى فان اصحابى اسلموا من خوف الله، و اسلم الناس من خوف السیوف.


و گفته‏اند اهل آسمان فرمان برداران و منقادانند بطوع، و اهل زمین بکره، یعنى که علم آسمانیان بوحدانیت الله ضرورى است نه استدلالى، و علم اهل زمین استدلالى است نه ضرورى، فان الحجة اکرهتم و الجأتهم على ذلک. و این کره نه کره مذموم است بلکه پسندیده است، و بنده را در آن ثواب. و گفته‏اند: اسلم المومنون له طوعا، و الکافرون کرها اذ لم یقدروا على ان یمتنعوا علیه مما یریده بهم، و یقضیه علیهم، مومنان تن در دادند بطوع و کافران بکره. یعنى که ارادت و قضاء الله بر کافران روان است، نتوانند که از آن بگریزند، نه قدرت آن که دفع کنند. قتاده گفت: اسلم المومنون له طوعا فى حال الصحة و الامن، و الکافرون له کرها عند الخوف و الموت. «فلمْ یک ینْفعهمْ إیمانهمْ» گفت: مومنان فرمانبردارند در حال صحت و در امن، لا جرم اسلام و ایمان ایشان را سود داشت و بکار آمد، و کافران بوقت ترس و بیم مرگ، آن گه که معاینه عذاب دیدند لا جرم اسلام و ایمان ایشان بکار نیامد: «فلمْ یک ینْفعهمْ إیمانهمْ لما رأوْا بأْسنا» و على ذلک قوله تعالى فى قصة فرعون: آلان و قد عصیت قبل؟ ضحاک گفت که: این عهد و پیمان روز میثاق است که رب العالمین با فرزندان آدم گفت: أ لسْت بربکمْ قالوا بلى‏ بعضى بلى‏ بطوع گفتند از میان جان، و قومى بکره گفتند از بن دندان.


مجاهد گفت: اسلام درین آیت همان سجود است که در آن آیت دیگر گفت: و لله یسْجد منْ فی السماوات و الْأرْض طوْعا و کرْها. میگوید: مومن خداى را بطوع خویش سجود میکند، و کافر شخص وى نمیکند لکن سایه شخص وى میکند بکره، چنان که گفت و ظلالهمْ بالْغدو و الْآصال و قال تعالى: یتفیوا ظلاله عن الْیمین و الشمائل سجدا لله.


آن گه گفت: عز و علا و إلیْه یرْجعون قراءة حفص و یعقوب بیا است. یعقوب بفتح یا و حفص بضم یا، و باقى همه بتاء مضمومه خوانند. و مخرج این کلمه مخرج وعید است، یعنى: ایبغون غیر دین الله مع ان مرجعهم الى الله. روى عن ابن عباس: اذا استصعب دابة احدکم، او کانت شموسا فلیقرأ فى آذانها أ فغیْر دین الله یبْغون الى آخر الآیة.


قوله: قلْ آمنا بالله الآیة... نظیر این آیت در سورة البقرة شرح آن رفت. اما اهل معانى اینجا سوالها کرده‏اند، گفتند: چه حکمت است که این جایگه قلْ آمنا گفت و در سورة البقرة قولوا آمنا؟ جواب آنست که: این آیت خطاب با مصطفى (ص) است بر خصوص، و فرمان است که تا خود اعتقاد کند آن گه تبلیغ کند بامت خویش، و ایشان را بر آن خواند و بر آن دارد. و آنجا که گفت قولوا آمنا خطاب با عموم امت است که تا آن را اعتقاد گیرند، و نه فرمان است ایشان را بتبلیغ رسالت. ازین جهت در آن سورة أنْزل إلیْنا گفت و درین سورة أنْزل علیْنا. و معنى أنْزل علیْه آنست که بر منزل علیه بود که با دیگرى رساند. و أنْزل إلیْه بر منزل علیه مخصوص و الیه نهایة الانزال. و على ذلک قال تعالى: أ و لمْ یکْفهمْ أنا أنْزلْنا علیْک الْکتاب یتْلى‏ علیْهمْ؟، و قال: و أنْزلْنا إلیْک الذکْر لتبین للناس ما نزل إلیْهمْ، فخص هاهنا «بالى» لما کان مخصوصا بالذکر الذى هو بیان المنزل. و قالوا: هذا کلام فى الاولى لا فى الوجوب. دیگر سوال کرده‏اند که اسماعیل و اسحاق و یعقوب را کتاب نبود، چه معنى را گفت: و ما أنْزل على‏ إبْراهیم و إسْماعیل و إسْحاق و یعْقوب؟


جواب آنست که: کتاب ایشان کتاب ابراهیم (ع) است و منزل بایشان صحف ابراهیم است، که ایشان در تحت شریعت ابراهیم (ع) بودند. پس بر سبیل توسع اطلاق انزال بر ایشان روا بود. چنانک گویند: و ما انزل على محمد (ص) و المسلمین. دیگر سوال کردند که در آن آیت و ما أوتی النبیون گفت، و درین آیت و النبیون منْ ربهمْ؟ جواب آنست که: در آن آیت خطاب بر لفظ عموم است، و حکم خطاب عموم بسط لفظ است نه ایجاز. و درین آیت خطاب خاص است. و حکم خطاب خاص ایجاز لفظ است.


پس درین آیت ایجاز لفظ و اختصار سخن اولى‏تر بود. دیگر سوال کردند که چون این خطاب مصطفى (ص) را خاص است پس چون بآخر آیت گفت: و نحْن له مسْلمون و این اخبارست از عموم؟ و جواب آنست که: این بآن گفت تا تنبیهى باشد که امت مصطفى (ص) از وى جدا نه‏اند درین اعتقاد، و مکروه نیست ایشان را که با دیگرى رسانند و بر دیگرى خوانند، چنان که رسول رسانید و پیغام گزارد. دیگر سوال کنند که و نحْن له مسْلمون مومنان را چون تبجح است در ستایش خویشتن، و این بعرف و عادت مذموم است؟ جواب آنست که تبجح مذموم آن بود که مردم از خویشتن آن نماید که بآن رفعت طلب کند و تطاول بر مردمان، اما چون بر سبیل‏ شکر و سپاس‏دارى بود رواست، که رب العالمین گفت: و أما بنعْمة ربک فحدثْ، و نیز مومنان خواستند که باین اعتراف از کافران جدا مانند و حق از باطل جدا کنند، یقول تعالى: حتى یمیز الْخبیث من الطیب. و گفته‏اند که مومنان باین استسلام قصد اخلاص کرده‏اند که از جهت شرع بآن مأموراند. قال الله تعالى: و ما أمروا إلا لیعْبدوا الله مخْلصین له الدین یعنى که ما خداى را مسلمان شدیم و گردن نهادیم نه دیگرى را، و على هذا قال عز و جل: قلْ إنما أدْعوا ربی و لا أشْرک به أحدا